در سوگ آخر ماه صفر

ساخت وبلاگ

    

   در جود و کرم دست خدا هست حسن         

دست همه را وقت عطا بست حسن

                نومید نگردد کسی از درگه او                  

زیرا که کریم اهل بیت است حسن

 در روايت شيخ مفيد(ره) اينگونه آمده که پس از جريان مسموم شدن خود فرمود:
" فاذا قضيت فغمضني و غسلني وکفني و احملني علي سريري الي قبر جدي رسول الله (ص) لا جدد به عهدا، ثم ردني اليقبر جدتي فاطمة بنت اسد رضي الله عنها فادفني هناک، و ستعلم يا ابن ام ان القوم يظنون انکم تريدون دفني عند رسول الله(ص) فيجلبون في ذلک، و يمنعونکم منه، و بالله اقسم عليک ان تهريق في امري محجمة دم". " چون من از دنيا رفتم، چشم مرا بپوشان ومرا غسل ده و کفن نما، و مرا در تابوت و به سوي قبر جدم رسول خدا(ص) ببر تا ديداري با او تازه کنم، سپس به سوي قبر جده ام فاطمة بنت اسد رضي الله عنها ببر و در آنجادفنم کن، و زود است بداني اي برادر که مردم گمان کنند شما مي خواهيد مرا کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپاريد، پس در اين باره گرد آيند و از شما جلوگيري کنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شيشه حجامتي خون ريخته شود."

  با نام رضابه سینه ها گل بزنید

با اشک به بارگاه او پل بزنید

فرمود که هر زمان گرفتار شدید

بر دامن ما دست توسل بزنید

 اباصلت هروى تا آخرين لحظه زندگى امام رضا (عليه السلام)، از وى جدا نشد و حديث غم‏ انگيز شهادت آن حضرت را چنين نقل كرد:

 روزى در محضر امام رضا (عليه السلام)بودم. آن حضرت فرمود: فردا به‏ مجلس مامون داخل مى ‏شوم. اگر با سرپوشيده از آن خانه خارج شدم‏ ديگر با من سخن نگو. روز ديگر آن حضرت بعد از نماز صبح‏ جامه ‏هايش را پوشيد و در محراب نشست و منتظر ماند تا اين كه‏ غلامان مامون آمدند. آنگاه كفش خود را پوشيد، رداى مبارك را بردوش افكند. و به مجلس مامون وارد شد. من در خدمت آن حضرت‏ بودم. چند طبق از ميوه ‏هاى گوناگون نزد مامون بود. او خوشه‏ انگورى را كه بعضى از دانه ‏هاى آن را زهرآلود كرده بودند، دردست داشت و آن دانه‏ هايى كه زهرآلود نبود مى‏ خورد تا متهم نشود. چون نظرش به آن حضرت افتاد. مشتاقانه از جاى خود برخاست و دست‏ در گردن مبارك امام (عليه السلام)انداخت و ميان دو ديده وى را بوسيد و به‏ حسب ظاهر آنچه مى‏ توانست اكرام و احترام نمود .

او را به جاى خود نشاند و آن خوشه انگور را به او داد و گفت:

يابن رسول الله! از اين نيكوتر انگور نديده‏ ام .

حضرت فرمود: شايد انگور بهشت از اين نيكوتر باشد .

مامون گفت: از اين انگور تناول نما .

حضرت فرمود: مرا از خوردن اين انگور معاف دار .

مامون خيلى اصرار كرد.. .

حضرت سه دانه از آن انگور زهر آلود تناول كرد. حالش دگرگون‏ شد. باقى انگور را بر زمين افكند و از آن مجلس برخاست.

مامون‏ گفت: اى پسرعمو كجا مى‏ روى؟!

فرمود: به آنجا كه مرا فرستادى.

آن حضرت غمگين و محزون سرخودرا پوشيد و از خانه مامون بيرون آمد .

اباصلت مى گويد: به دستور وى با او سخن نگفتم تا به خانه خودوارد شد و فرمود: در را ببند...  

امام رضا (عليه السلام)با همين انگور زهرآلود به ديار ابد شتافت و شربت‏ شهادت نوشيد.

در سوگ آخر ماه صفر...
ما را در سایت در سوگ آخر ماه صفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javad3535 بازدید : 232 تاريخ : جمعه 26 آبان 1396 ساعت: 15:00